متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت بیست :
***
بیتوجه به نق و نوق محمد، همینطور دستش را میکشیدم و گامهای بلندم را به سمت انتهای خیابان شلوغ بر میداشتم و هر از گاهی هم تنهام به کسی برخورد میکرد و فحش غلیظی نوشِ جان میکردم. عاقبت جانم به لبم رسید و گوشهای ایستادم؛ به سمتش برگشتم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
00ازتنهاچیزی که تو این رمان میترسم اینه که خود شادی مقصر باشه تو فیلما که زیاد ازین اتفاقا میفته مهم نیست ولی من موقه رمان خودمو میزارم جای شخصیت اصلی